صفحه شخصی گروه رسانه‌ای دیرین   
 
نام و نام خانوادگی: گروه رسانه‌ای دیرین
استان: اصفهان - شهرستان: اصفهان
شغل:  آگاهی‌رسانی تخصصی به متخصصانِ جامعه‌ی مهندسی
تاریخ عضویت:  1390/09/05
 روزنوشت ها    
 

 شش نکته‌ی خواندنی درباره‌ی میدان بهارستان، به بهانه‌ی ثبت ملی این میدان بخش شهرسازی

6


اگر قرار باشد یک نقطه را در نقشه‌ی تهران انگشت بگذارید که هم فال باشد و هم تماشا، هم تاریخ باشد و هم آینده، هم اقتصاد باشد و هم سیاست، هم تجارت داشته باشد و هم رونق، آن‌جا فقط و فقط یک نقطه است؛ میدان بهارستان. درست جایی که حاجی‌مجلس در ردای سیمانی خود روی یک سکو نشسته و با انگشت اشاره ساختمان قدیمی مجلس را نشان می‌دهد؛ همان جایی است که بخشی از تاریخ تهران، دست‌کم از یکصد و خرده‌ای سال پیش هنوز زنده است و نفس می‌کشد و شاید بشود برای امتداد حیاتش، دست به کاری زد. این‌ها یک روی سکه‌ی میدان بهارستان هستند که بوی تاریخ می‌دهند. روی دیگر سکه، زندگی و حیات است: هزاران موتورسیکلت و صدهاهزار تاکسی و ماشین هر روز دور این میدان می‌چرخند تا خونِ اقتصاد را از رگ‌های خیابان سعدی، سپهسالار، پل چوبی و... ببرند به بازار و امین‌حضور و هزار نقطه‌ی دیگر.

بهارستان یک شریان زنده‌ی مذهبی ـ سیاسی هم هست؛ تشییع جنازه‌های بزرگی در این نقطه از تهران رقم خورده، بزرگ‌داشت‌های میلیونی در همین میدان برگزار شده و از همه مهم‌تر، جایی است که هنوز می‌شود ردپای نهضت مشروطه و انقلاب اسلامی را در آن پیدا کرد. دوم تیرماه هر سال، قلب تمایل ایران برای رسیدن به دموکراسی، یاد زخم گلوله‌های توپ گریبایدوف را زنده می‌کند؛ ١٠٨ سال پیش، مجلسی که نماد نخستین تلاش‌ها برای استقرار مشروطه در ایران بود، در همین میدان به توپ بسته شد و اکنون، نه‌تنها میدان هنوز به زندگی خود ادامه می‌دهد و ساختمان‌هایی از دوران‌های احمدشاهی و پهلوی دارد، بلکه پر از نکته‌های اعجاب‌آور و نخستین‌ها در تهران است. با این همه، به نظر می‌رسد در شرایطی که این میدان در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیده، ساخت‌وسازهای مجلس و بی‌توجهیِ نهادهایی مانند بانک مرکزی به آثار بزجامانده در حوالی این میدان، بهار گذشته‌ی بهارستان را یادآوری می‌کنند:

■ سماورها هنوز قل‌قل می‌کنند

اگر هنوز دنبال سماور برای خانه می‌گردید، هیچ‌جایی در تهران مانند میدان بهارستان پیدا نخواهید کرد که بورس فروش این وسیله‌ی ازمدافتاده باشد. سال‌هاست که هجوم کتری‌ها و چای‌سازهای برقی، رونق سماورها را از میان برده و در کم‌تر خانه‌ی امروزی‌ای می‌توان سراغی از سماورهای برنجی، مسی یا حتا آهنی گرفت؛ اما در میدان بهارستان نه‌تنها چندین مغازه به کار فروش سماور سرگرم‌اند، بلکه حتا می‌توانسد آنچه را می‌خواهید، بر پایه‌ی سلیقه‌ی خودتان انتخاب کنید. هادی، یکی از فروشنده‌های سماور در پشت ساختمان وزارت ارشاد، می‌گوید که «اصلی‌ترین مشتری‌هایش آن‌هایی هستند که دنبال جنس آنتیک می‌گردند»، چراکه به گفته‌ی او، حالا سماورهای قدیمی به یکی از اشیای تزیینی خانه‌ها بدل شده‌اند. قیمت سماورها از ٣٠٠ ـ ٤٠٠هزار تومان آغاز می‌شود و تا چندمیلیون تومان قیمت می‌خورند. بستگی به این دارد که مشتری دنبال چیست؛ اگر آمده تا برای هیأت و حسینیه سماور تهیه کند، باید دنبال سماورهای فلزی ارزان باشد و اگر قرار است برای دیزاین خانه، سماور کوچک و تزیینی بخرد، گاه باید چندمیلیون تومان پول توی کارتش داشته باشد: «عمده‌ی خریدارهای ما همین دو دسته هستند. دسته‌ی اول معمولاً از طریق آگهی ما را پیدا می‌کنند و سماور را برای مصارف خیریه یا کارگاهی می‌خواهند. این دسته به کیفیت و استحکام سماور توجه می‌کنند. اما دسته‌ی دوم در واقع آمده‌‌اند که سماور لوکس بخرند. این دسته بیش‌تر مسافران و توریست‌ها هستند، چون بعضی از سماورهایی که ما داریم، حتا از سماورهای بازار اصفهان یا یزد هم ارزان‌ترند.»

■ بهارستان جایی برای قانون، جایی برای اعتراض

میدان بهارستان جایی است که اگر صبح‌ها بایستی در حاشیه‌ی خیابان، می‌توانی نماینده‌های مجلس را ببینی که با ماشین‌هایشان به سوی پارکینگ مجلس می‌روند. حتا هندوانه‌فروش ابتدای خیابان مصطفاخمینی هم می‌گوید که «بارها، نماینده‌های مجلس را دیده که صبح‌ها سر کار می‌روند و شب‌ها به سوی خانه روانه می‌شوند». نام مجلس بیش از صد سال است که با بهارستان پیوند خورده. ساختمان قدیم به ساختمان جدید بدل و هرمی در آن‌سوی میدان از جنس شیشه پدیدار شد، تا نمایندگان مجلس را در چند دوره‌ی اخیر گرد هم آورد؛ ساختمانی که در زمان احداث خود چندان بی‌جنجال نبود و در طول دوره‌های فعالیت مجلس نیز حال و احوالِ پُرحاشیه‌ای داشت. عمورجب که سال‌هاست در همین جا، هندوانه‌فروش است، انگار به‌تر از بسیاری دیگر، وضعیت میدان بهارستان و اهمیت مجلس را می‌داند: «بیش‌تر روزها، اول خیابان مجاهدین اسلام ـ یعنی ضلع شمالی میدان بهارستان ـ مردم تجمع می‌کنند، کارگرها هستند، بازنشسته‌ها، آدم‌هایی که پولشان را سرمایه‌گذاری کرده‌‌اند روی ملک و حالا مالک فرار کرده. این‌ها می‌آیند که با پلاکارد یا شعار، صدایشان را به گوش نماینده‌های خود برسانند. اغلب هم پاسخی نمی‌گیرند، یعنی قضیه فیصله داده می‌شود و بعد دوباره چندماه بعد می‌آیند». رجب می‌گوید که همین‌ها، میدان را دچار ترافیک می‌کنند؛ ترافیکی که گاه چند دقیقه‌ای راه‌بندان به همراه دارد: «اگر به نقشه نگاه کنید، مجلس یک میدان بزرگ است در کنار میدان بهارستان، خیلی‌ها از این مسیر می‌روند و شب‌ها واقعاً شلوغ است؛ اما بعضی‌وقت‌ها تجمع مردم جلوی مجلس چنان ترافیکی راه می‌اندازد که بیا و ببین». ساختمان‌های چسبیده به مجلس هم همگی مهم و در نوع خود منحصربه‌فردند، اما عجیب این‌جاست که مردم به‌جای دیدن آن‌ها، مدام برای پیداکردن ساختمان مجلس، این‌طرف و آن‌طرف سرک می‌کشند.»

■ دیدار با غواصانِ دست‌بسته در بهارستان

هرچه هم که این میدان تاریخی باشد، باز در بطن جامعه‌ی امروز، مکانی برای خود دست‌وپا کرده؛ مکانی که به یک نماد بدل شده است. تابوت‌هایی که روی دست صدهاهزار ایرانی تشییع می‌شدند، یکی از به‌ترین تصاویر این حضور است. ٢٦ خرداد سال گذشته، یکی از بزرگ‌ترین آیین‌های تشییع پیکر شهدا در بهارستان برگزار شد: شهدای دست‌بسته‌ی غواص که پس از یافته شدنِ پیکرهایشان در نزدیک اروندرود، به خبر نخستِ رسانه‌های جهان بدل شدند، در یکی از باشکوه‌ترین تشییع‌جنازه‌های تهران، خود را در میدان بهارستان به آغوش مردم بازگرداندند. بزرگی این مراسم به اندازه‌ای بود که میدان بهارستان ساعت‌ها پیش از ورود تریلی‌های حامل پیکرهای پاک شهدا، بسته شده بود و صدهاهزار زن و مرد ایرانیِ سیاه‌پوش، میدان را برای حضور غواصانِ دست‌بسته آماده کرده بودند. کوچه‌هایی مانند «بهشت» پر از حجله‌هایی بود که مردم خود به راه انداخته بودند و در خیابان‌های منتهی به میدان، مردم شهرهای گوناگون به برگزاریِ آیین‌های قومیِ سوگواری خود پرداختند. خاطره‌ی آن روز از ذهن میدان بهارستان پاک‌شدنی نیست.

■ تاریخ تهران در نگاتیوهای تهامی

داریوش تهامی در قلب تهران، خاطرات تهران را یدک می‌کشد؛ مردی با کم‌تر از ٦٠ سال سن و حافظه‌ای که جزییات تهرانِ نیم‌قرن پیش را به خاطر سپرده؛ اما این فقط مربوط به حافظه‌ی خودش است، چرا که عکس‌های عکاس‌خانه‌اش، دست‌کم از دوره‌ی قاجار، خاطره برای تعریف کردن دارند. اگر هوس کردید عکسی از تهران قدیم در خانه داشته باشید، همه‌ی نشانی‌ها‌ به یک‌جا ختم می‌شوند: بهارستان، بالاتر از میدان، به سمت سرچشمه. شلوغ‌ترین ویترین حاشیه‌ی خیابان را انتخاب کنید و مراقب باشید که لذت دیدن عکس‌ها را از دیگران نگیرید، چرا که جلوی ویترین تهامی، از هر سن و قماشی، آدم ایستاده‌ تا چهره‌ی تهران قدیم را ببینند؛ مراسم فلک کردن در کلاس‌های اکابر آن زمان، جوی‌های بزرگ آب کرج و عروسی‌های عجیب و غریب پایانِ دوره‌ی قاجار. در عکس‌های تهامی می‌شود چهره‌ی دلاک‌ها، گرمابه‌دارها، چاقوتیزکن‌ها، ساربان‌های شتر تهران و دیگر مشاغلی را دید که امروز وجود خارجی ندارند؛ اما در این عکس‌ها که در گنجه‌ی این عکاس‌خانه جمع شده‌‌اند، می‌توان ردپایشان را پیدا کرد. جالب اما این‌جاست که تهامی می‌گوید برخلاف ایرانی‌های قدیم، ایرانی‌های امروز، عکس گرفتن در آتلیه‌های عکاسی را فراموش کرده‌‌اند، اگرچه تا پیش از بروز و حضور تکنولوژی، رفتن به عکاس‌خانه و تهیه‌ی عکس یادگاری یکی از آیین‌های شهروندی و شاید هم نشانه‌ی‌ مدرن شدنِ جامعه بود. اما امروز وضع فرق کرده: «مردم کمتر تمایل دارند به آتلیه‌های عکاسی بروند، مگر برای مراسم‌های خاصی مانند عروسی. اما در قدیم که عکاسی در ایران به‌عنوان یک شغل لوکس رونق داشت، مردم هر سال یک‌بار تلاش می‌کردند با خانواده، عکسی یادگاری بگیرند» و بعد ارجاع می‌دهد به هزاران عکسی که از مردم ساده و معمولی شهر در آلبوم‌های عکاس‌خانه‌اش دارد و این را دلیلی می‌داند بر علاقه‌ی بسیار تهرانی‌ها به عکاسی و عکس یادگاری. ترتیب کار در مغازه تهامی این‌گونه است که هر عکسی را که انتخاب کنید، نمونه‌ای از آن را در اندازه‌ی مورد نظرتان چاپ می‌کند و می‌فروشد. با این همه کیست که نداند درآمد کم تهامی از این راه مطابقتی با شیوه‌ی امروز زندگی در تهران ندارد: «خیلی‌ها به من گفته‌‌اند که سرقفلی مغازه‌ای مثل این، آن هم در به‌ترین بخش میدان بهارستان میلیاردها تومان ارزش دارد و من کافی‌ست این عکس‌ها را جمع کنم و بروم خانه، اما واقعیتش این است که از این پیشه و وظیفه‌ای که دارم، واقعاً راضی هستم؛ راضی‌ام که می‌توانم حافظه‌ی دیداری و تصویری تهران را این‌جا سرپا نگه دارم.»

■ صدای کلنگ انتشارات خوارزمی می‌آید

کم‌تر کسی می‌داند که دفتر بزرگ انتشارات خوارزمی، جایی در محدوده‌ی میدان بهارستان، سال‌هاست که دارد نفس‌های آخر را می‌کشد. اما اگر بدانید که همین ساختمان به گفته‌ی مالکش در چند روز آینده کلنگ مرگش را خواهد دید، آن‌وقت دیگر باورش بسیار بسیار سخت خواهد بود. این همان ساختمانی است که احسان یارشاطر هم در خاطراتش از آن یاد می‌کند و می‌گوید که «برخی از قرارهایش را برای چاپ آثار فلسفی در این مکان می‌گذاشته». این همان ساختمانی است که روزی پربروبیاترین انتشاراتِ این راسته در کنار کتاب‌فروشی‌هایی مانند «سنایی»، «امیرکبیر»، «اقبال» و... بوده. درِ فلزی این عمارت بسته است و انگار چندسالی است که هیچ‌کس حق باز کردنِ این در را نداشته. فردی که در را برایمان باز می‌کند، می‌گوید: «آخرین عکس‌هایتان را بگیرید چون هفته‌ی دیگر این‌جا را صاف می‌کنیم!» تلاش برای یافتن اطلاعاتی درباره‌ی اهمیتِ این ساختمان بی‌نتیجه می‌ماند، میراث فرهنگی استان تهران گویی چندان مایل نیست که از گذشته‌ی این ساختمان بگوید، اما اگر با کلیدواژه‌ی «انتشارات خوارزمی» در گوگل جست‌وجو کنید، درمی‌یابید که این، قدیمی‌ترین ساختمانِ این انتشاراتی بزرگ بوده است. با این حساب، باید پرسید که این‌همه خاطره، پیوند خوردنِ نام چهره‌هایی مانند «سیمین دانشور»، «محمدعلی موحد» و کتاب‌های مهمی مانند «سووشون» با این ساختمان چه خواهد شد؟ آیا کلنگ معنای این‌همه را درخواهد یافت؟ پاسخی برای این پرسش‌ها نیست. قانون می‌گوید اگر قرار است چنین ساختمانی با چنین مشخصاتی از نو ساخته شود، فقط و فقط یک شرط دارد و آن هم این است که دقیقاً و موبه‌مو، ساختمان جدید را همانند همان قبلی بسازند، اما آیا این اتفاق خواهد افتاد؟ درحالی‌که بنگاه‌های اطراف می‌گویند قیمت زمین و ملک در این منطقه ‌باورنکردنی است، آیا مالک این ملک رضایت می‌دهد ساختمان انتشارات خوارزمی را دوباره به مردم این محله و البته تهران، بازگرداند؟

■ خاطره‌بازی با گذشته

در طرحی که اخیراً سازمان زیباسازی شهرداری تهران آغاز کرده، ساختمان‌های مهم و تأثیرگذار این میدان ـ که از اتفاق کم هم نیستند ـ نامزدِ بازسازی و زیباسازی خواهند شد. کاری پیچیده است، چرا که این ملک‌ها، عموماً بیش از ٥٠ سال قدمت دارند، یا مالکانشان تن به تغییر نمی‌دهند، یا پذیرش چنین تغییری برایشان سخت است. درحال‌حاضر ساختمان‌هایی که دارند نمای خود را به شکل گذشته درمی‌آورند، در گرداگرد میدان به چشم می‌خورند؛ از عمارتی که در ابتدای خیابان جورکش قرار گرفته، تا ساختمانی که در ابتدای خیابان اکباتان است و تا همین چندماه پیش، از کاهگل بود. یکی از مالکانی که پذیرفته مغازه‌ی بزرگش را با اصول تاریخی این میدان در گذشته بازسازی کند، می‌گوید: «زیباسازی این خانه‌ها و مغازه‌ها، هیچ حسنی که نداشته باشد، مردم را دوباره با میدان بهارستان آشتی می‌دهد. این‌جا یک زمانی مهم‌ترین میدان شهر بوده و خیلی از کسبه و مردم به این‌جا رفت‌وآمد داشته‌‌اند. حالا باید کاری کنیم که دوباره آن‌ها به این‌جا بیایند و آن را مثل یک مکان تاریخی ببینند. این کار روی بازار این محدوده هم تأثیر دارد». این پروژه اما مزیت‌های دیگری هم برای مردم میدان بهارستان و اهالی تهران دارد و آن هم آشنا ‌شدن با تاریخچه‌ی مکان رویدادهای دوره‌های مهم تاریخی این شهر است؛ از خانه‌ای احمدشاهی در حاشیه‌ی میدان گرفته تا «کافه لوغانطه»؛ از ملکی که اکنون در تصرف بانک مرکزی است، تا عمارتی که نیروی انتظامی اجازه‌ی بازسازی نمای آن را به این سازمان داده است. میدان بهارستان، میدان مهمی است. این را می‌شود به روایت چند ستونی که به یادبود مهم‌ترین رخدادهای این میدان در حاشیه‌ی آن بنا شده، دریافت؛ اما پرسش این است که اگر آن خانه‌های قدیمی و اگر آن چشم‌اندازهای شهری وجود نداشته باشند، چطور می‌شود خاطره‌ی آن‌ها را زنده نگه داشت؟

روزشمار بهارستان :

■ ١٣ بهمن ١٢٨٦: تجمع اهالی نظام در مدرسه‌ی سپهسالار و قسم برای عدم خلاف مشروطه
■ ٢٧ خرداد ١٢٨٧: تعطیلی بازار تهران و تجمع بازاریان در بهارستان و مخالفت با محمدعلی‌شاه
■٢ تیر ١٢٨٧: به توپ بسته شدنِ مجلس به فرمان محمدعلی‌شاه
■ ٢٢ تیر ١٢٨٨: شکست قوای دولتی از مجاهدان و مشروطه‌خواهان و ورود آن‌ها به تهران
■ ٢٨ مرداد ١٢٩٥: تجمع تجار و کسبه‌ی تهران در مسجد شاه و مسجد سپهسالار در اعتراض به تصمیم احمدشاه برای رفتن از تهران
■ ١٢ تیر ١٣٠٣: ترور محمدرضا میرزاده‌ی عشقی، مدیر مجله‌ی «قرن بیستم» در سه‌راه سپهسالار، در منزل خود
■ ٢ مهر ١٣٠٤: تظاهرات زنان تهرانی در میدان بهارستان
■ ١٥ اسفند ١٣٢٣: تجمع دانشجویان و مردم برای بازگشت دکتر محمد مصدق به مجلس و درگیری و زدوخورد با نظامیان
■ ٣٠ آذر ١٣٢٩: اجتماع دانشجویان در میدان بهارستان در دفاع از ملی شدنِ صنعت نفت
■ ٢٥ مرداد ١٣٣٢: تظاهرات بزرگ در میدان بهارستان با سخن‌رانی دکتر فاطمی درباره‌ی لغو نظام سلطنتی
■ ٢٨ مرداد ١٣٣٢: تظاهرات در تهران و از جمله بهارستان در مخالفت و موافقت با مصدق و شاه شکل تازه به خود گرفت و ارتش از فرمان نخست‌وزیر سرپیچی کرد.
■ ١٤ مرداد ١٣٣٤: جشن پنجاهمین سال مشروطیت، باشکوه در باغ بهارستان با حضور ٢٥ نماینده از کشور‌های اسلامی برگزار شد.
■ ٥ بهمن ١٣٥٧: در پی اعلام قبلی براساس گزارش خبرنگاران، صد تا ١٥٠‌هزار تن از طرفداران قانون اساسی و سوسیال‌دموکراسی از ٩ صبح وارد میدان بهارستان شدند و پس از ایراد چند نطق، قطع‌نامه‌ای در هفت ماده قرائت شد.



برگرفته از : روزنامه‌ی «شرق»، سه‌شنبه، نوزدهم مردادماه ۱۳۹۵
گزارش : سعید برآبادی
ویرایش برای بازنشر : گروه رسانه‌ای دیرین


سه شنبه 19 مرداد 1395 ساعت 15:49  
 نظرات